گفتمان عدالت در دولت نهم (1)


 

نويسنده :بهرام اخوان کاظمي




 

چکيده
 

بررسي جايگاه عدالت در گفتمان هاي سياسي، اجتماعي جمهوري اسلامي نشان مي دهد که اين گفتمان ها، عملکردهاي افراطي و تفريطي داشته اند: در گفتمان سازندگي، عدالت تا حدودي مغفول ماند و در گفتمان اصلاح طلبي نيز مسائل اقتصادي، عدالت و ارزش ها دچار نگرش تفريطي شد و در اثراين افراط و تفريط، کشور دچار بي ثباتي هاي فراوان گرديد. در گفتمان اصول گرايي عدالت خواه دولت نهم، با احياي ارزش ها و آرمان هاي انقلاب، بر محور دال مرکزي«ولايت»، دال هاي چهارگانه«عدالت گستري»،«مهرورزي»،«پيشرفت و تعالي مادي و معنوي»، و«خدمت رساني»، مفصل بندي و تلاش شد تا توجه ويژه اي به عدالت و عدالت گستري شود. اما دراين گفتمان نيز به عدالت، رنگ و لعاب اقتصادي گرفته، اجراي عدالت اقتصادي، دچار مشکلات و شتابزدگي گرديد.
به نظر مي رسد، هيچ يک از گفتمان هاي انقلاب اسلامي، نمونه کامل و آرماني اجراي آرمان هاي انقلاب اسلامي نبوده اند. ولي همه آنها در تعاقب يکديگربوده، گفتمان هاي بعدي مزيت هاي بيشتري نسبت به گفتمان هاي قبلي داشته اند. از اين رو، مي توان گفتمان اصول گرايي عدالت خواه را، از دو گفتمان قبلي سازندگي و اصلاح طلبي، کم عيب تر دانست.
کليد واژه ها: عدالت، گفتمان سازندگي، گفتمان اصلاح طلبي، گفتمان اصول گرايي، تحول اقتصادي، تورم.

مقدمه
 

براساس آموزه هاي قرآني، يکي از اهداف بنيادين رسالت الهي تحقق عدالت بوده است. به همين دليل ،انقلاب اسلامي ايران هم ، به ويژه در خلال سي و يک سال گذشته ، همواره تحقق اين آرمان سترگ الهي و بشري را وجهه همت خود قرار داده همه گفتمان هاي اين انقلاب ديني - کم و بيش - به اين آرمان بلند توجه داشته اند و در حد توان خويش در تحقق آن تلاش کرده اند. البته ، بديهي است که ميزان پرداخت هر يک ازاين گفتمان ها به مقوله با اهميت عدالت از يک نواختي و کميت و کيفيت يکساني برخوردار نبوده است. از جمله با روي کارآمدن دولت نهم در سوم تير 1384 ، موضوع عدالت به عنوان موضوعي محوري درگفتمان دولت نهم را مي توان به «اصول گرايي عدالت خواه» موسوم نمود. نوشتارحاضر تلاش مي کند با طرح اين پرسش از نگاه دولت نهم ، در حد مقدور جايگاه نظري و عملي موضوع عدالت را در اين گفتمان تبيين نمايد.
مدعاي اين نوشتار اين است که ، به نظر مي رسد ، کليه گفتمان هاي مهم دوران سي و يک ساله انقلاب اسلامي -1357 تا 1388- ازجمله گفتمان هاي سازندگي ، اصلاح طلبي ، و اصول گرايي ، در جهت تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي ، تلاش نظريه پردازانه و اقدامات عملي خود را با طرح دال ها و شعارهاي لازم ساماندهي کرده اند. ولي به طورطبيعي و با وجود موانع و مشکلات تاريخي ، ساختاري ، عملکردي و ... ، با ناکارآمدي ها و ضعف هايي مواجه بوده اند. يکي از اين ضعف ها ، عدم پرداخت کافي به حوزه نظريه پردازي و نهادينه سازي اجراي عدالت مي باشد. در حقيقت ، مي توان اذعان نمود که گفتمان اصول گرايي عدالت خواه دولت نهم ، گام هاي اوليه را دراين مسير با وجود دشواري هاي زياد برداشته
است دراين گفتمان ، موضوع عدالت به شکل مبنايي و در قالب يکي از دال هاي چهارگانه و بنيادين در نظام معنايي و زير بناي اقدامات اساسي دولت نهم گنجانده شده است. ازاين رو ، مي توان گفتمان اصول گرايي عدالت خواه را ، دست کم درحوزه مفصل بندي و ارائه دال هاي خود ، از دو گفتمان قبلي کم عيب تر دانست. توجه اين گفتمان به موضوع عدالت و عدالت گستري ، بسيارافزون تر از گفتمان و نظام معنايي آن ، در عرصه داخلي و خارجي به شمار مي آورد. هر چند اين گفتمان نيز در زمينه اجرا و تحقق دال هاي سياسي و اجتماعي خود - همانند عدالت - با ناکارآمدي هاي مهمي مواجه بوده است. تذکرات و توصيه هاي مکرر رهبري اشعار بر اهميت رفع اين معايب دارد.

نگرشي به مفهوم عدالت و گفتمان
 

از ديرباز تا کنون ، يکي از اشتغالات عمده انديشمندان ، جستجوي مباني عدالت و قانون عادلانه در جامعه بوده است. در فلسفه ي سياسي غرب، يکي از مشکلات قانون عادلانه در جامعه بوده است. در فلسفه سياسي غرب ، يکي از مشکلات قانون عادلانه در جامعه بوده است. در فلسفه سياسي غرب ، يکي از مشکلات اساسي درباره مفهوم عدالت ، گستردگي تعاريف و برداشت ها درباره آن است. يکي از انديشمندان غربي به نام پرلمان(Prelman) معتقد است ، چند معنايي بودن مفهوم عدالت موجب استعمال آن به صورمتنوع و مختلط شده است. از اين رو، احصاي تمام معاني عدالت ، وهمي بيش نيست. وي چند معناي آشتي ناپذير اين مفهوم را به شرح زير عنوان مي کند:
1. به هرکس چيزي يکسان تعلق گيرد.
2. به هر کس متناسب با شايستگي اش چيزي اختصاص يابد.
3. به هرکس متناسب با کارکرد و توليداتش چيزي اختصاص يابد.
4. به هر کس متناسب با نيازهايش چيزي تعلق گيرد.
5. به هر کس متناسب با رده و طبقه اش چيزي داده شود.
6. به هرکس متناسب با آنچه قانون براي وي در نظر گرفته چيزي اختصاص يابد.(1)
پرلمان همه معاني مزبور را نقد نموده و اشکالات بسياري را بر آنها وارد مي سازد. از نظر وي ،مفهوم مشترک در معاني فوق از عدالت، در معناي صوري آن ، يعني«عمل به طريقه برابر» نهفته است. وي عقيده دارد که «هم مفهوم انتزاعي عدالت و هم مفهوم انضمامي آن از حيث معنا متعدد ومتکبر هستند؛ زيرا اختلافات ارزشي در گذشته و حال و درکل جوامع و همچنين تغيير ارزش هاي اجتماعي در گردونه زمان ، باعث در رويه اعمال عدالت و مفاهيم انضمامي آن است.»(2)
برخي در يک منظر عمومي، مشاجره فلاسفه سياسي غرب ، اعم از کلاسيک و مدرن ، درباره عدالت را ناشي از تعبير اين مفهوم در سه معناي متفاوت مي دانند. «به عبارت ديگر ، درتعابير مختلف ، عدالت بر يکي ازسه اصل معناي زير استوار است: 1) برابري، 2)شايستگي، 3)نياز.»(3 )انديشمند معاصر بريان باري (4 )براين باور است که ، «مفهوم عدالت امروز به نحوي تحليلي به استحقاق و نياز وابسته شده است، به طوري که با اتقان مي توان گفت: بخشي از آنچه هيوم قواعد عدالت مي ناميد، غيرعادلانه بوده است.»(5)
نظر کلي آنتوني کوئينتن نيز درباره مفهوم عدالت ، شايان توجه است . وي دو نظريه بنياني و عمومي در اين باره دارد که يکي نظريه سلبي و ديگري نظريه ايجابي است:
نظريه سلبي در مورد عدالت اين است که ، دولت نبايد با شهروندان با تبعيض و تفاوت رفتار کند، مگر در صورتي که در زمينه هاي مورد نظرميان خود ايشان تفاوت هايي وجود داشته باشد. درحالي که ، بنا بر نظريه ايجابي عدالت ، دولت
بايد درپي آن باشد که نابرابري هاي طبيعي و امتيازات شهروندان را از ميان بردارد و يا آن را جبران کند. مي توان استدلال کرد که ، دو نظريه اخير هيچ گونه تفاوت واقعي با يکديگر ندارند: زيرا همان را که يک طرف نابرابري طبيعي قلمداد مي کند که دولت بايد آن را برطرف کند، طرف ديگر مي تواند تفاوتي بداند که تبعيض در رفتار دولت را توجيه مي کند...(6)
بايد گفت: همواره دو مقوله مهم «قدرت» و «ثروت» مورد توجه عدالت جويان بوده است. از اين رو ، اجمالاً تاريخ عدالت خواهي در مغرب زمين را مي توان در دو نهضت عمده مشاهده کرد:
«نهضت نخست، حساسيت عمده اش را معطوف توزيع عادلانه قدرت در جامعه نمود.اين نهضت از انديشه هاي سياسي ، معرفت شناختي و انسان شناختي خاصي آغاز گشت و نهايتاً به مشروط کردن قدرت مطلقه انجاميد و نظام هاي حکومتي مشروطه و دموکراتيک را معرفي نمود. بدين ترتيب ، کانون توجه دموکراسي ، قدرت بود و شاخصه مهم عدالت ، توزيع عادلانه قدرت به شمار مي آمد. نهضت دوم ، سوسياليزم بود که در قرن نوزدهم آغاز گشت و در اوايل قرن بيستم به بار نشست . عدالت جويي سوسياليزم بيشتر معطوف به ثروت و قدرت ناشي از ثروت و اشرافيت و مالکيت وتبعيض طبقاتي بود و شاخصه مهم عدالت نزد او ، توزيع ثروت محسوب مي شد.(7 )
البته ، امروزه در بيشتر نظريات عدالت در انديشه هاي سياسي غرب ، نسبيت و تابع هرنوع ذوق و سليقه شدن مشاهده مي شود، به گونه اي که بعضي از تعابير و استنباط هاي جديد از اين واژه ، فاقد تناسب با معناي لغوي و عمومي آن است. گرچه چنين امري ، دامنه نظريه پردازي در اين حوزه را گسترش زيادي داده است. هم چنين درباره مفهوم عدالت تعريف ها و ديدگاه هاي متنوع و متعددي به وسيله انديشمندان رشته هاي گوناگون علوم اسلامي ، در گذشته و حال ، عرضه
شده است. بيشتراين دانشوران اسلامي ، به وجود تعريف مفهوم مزبور در متون اسلامي اذعان دارند . به عنوان نمونه شهيد محمدباقر صدر بر اين باور است که ، تفسير عدالت در اسلام ، به جاي آن که انتزاعي و باز باشد، انضمامي و متعين و واقعيتي زنده و عجين با اسلام است و با بينش تفضيلي آن پيوند کامل دارد.(8)
برخي از تعاريف کلي مفهوم عدالت که ، درنحله ها و گرايش هاي مختلف اين انديشه ، مانند فلسفه سياسي ، فقه سياسي ، اندرزنامه سياسي ، ادبيات سياسي و تاريخ و فلسفه اجتماعي آمده، بدين شرح است:
1.عدالت، خصيصه ماهوي نظم بر کائنات.(9)
2. عدالت به معناي «وضع کل شي في موضعه» يعني قرار دادن هر چيز در جاي خويش .(10)
3. عدالت به معناي «اعطا کل ذي حق حقه» يعني حق را به حق دار رساندن و ايفاي اهليت و رعايت استحقاق ها و نفي تبعيض و عدم ترادف با برابري مطلق.
4. عدالت به معناي اعتدال گرايي ، ميانه روي و رعايت ملکات متوسطه .(11)
5. عدالت به معناي تعادل سه قوه در نفس و مدينه و سپردن راهبري نفس و مدينه به خرد و خردمندان.
6- عدالت به معناي راستي و راستکرداري و راست کردن.
7- عدالت به معناي تناسب و تساوي جرم با مجازات در حوزه قضا.(12)
8- عدالت به معناي تأمين مصلحت عمومي، به بهترين وجه ممکن و اصلي ترين مبناي تأمين عمران و امنيت.(13)
9- عدالت در مدينه، به معناي تقسيم مساوي خيرات مشترک عمومي. (14)
10- عدالت به معناي«حسن در مجموع» و کمال فضايل و جور به معناي«مجموعه و تمام رذايل.»(15)
11- عدالت به معناي تقواي فردي و اجتماعي و همسازي با نظم الهي حاکم بر طبيعت.
12- عدالت به معناي انصاف.(16)
13- عدالت به معناي عقد و قرارداد اجتماعي افراد، با هدف تقسيم کار در حيات مدني مبتني بر شريعت.(17)
14- عدالت به معناي مفهومي همسان با عقل و خرد عملي.(18)
15- عدالت از ديد فقها، به معناي ملکه راسخه اي که موجب ملازمت تقوا در ترک محرمات و انجام واجبات مي گردد.(19)
16- عدالت به معناي استقامت در طريق شريعت.(20)
لازم به يادآوري است، برخي از اين تعريف ها رواج افزون تري دارد. از جمله اکثر انديشمندان اسلامي، اعم از قديم و جديد، اذعان داشته اند که «عدالت به معناي قراردادن هر چيز در جاي خويش و حق را به حق دار رساندن و ايفاي اهليت و رعايت استحقاق ها است»(21) به هر حال، اين تعريف از اجماعي ترين تعاريف درباره عدالت در آراء انديشمندان متقدم و متاخر اسلامي است.
مفهوم«گفتمان»(22) درسال هاي اخير، کاربردهاي معنايي متعدد و متفاوتي پيدا کرده است. اين واژه در گرايش هاي علمي گوناگون مانند علوم سياسي، جامعه شناسي، نقد ادبي، زبان شناسي و ....، اين معاني خاص خود را دارد. معمولاً مراد از گفتمان، متن، زبان، سخن و يک رويداد ارتباطي و صورت زباني است که بخشي از يک شبکه پيچيده اجتماعي، سياسي و فرهنگي را تشکيل مي دهد و در موقعيت هاي مختلف، داراي کارکردهاي متفاوت، در اين شبکه است. از سويي، مطالعه گفتمان ها و گفتارهاي سياسي و اجتماعي، براي فهم حدود و نحوه تحولات سياسي، اجتماعي و گستره و ميزان ارتباط اين تحولات و آتيه نگري آنها بسيار حائز اهميت است. به همين دليل، تحليل گفتماني و نظريات گفتمان،
داراي مکان ارزشمند و بايسته اي در ميان علوم و روش هاي علمي مي باشند و با گذشت زمان، بر اهميت اين حوزه مطالعاتي افزوده شده است.
بايد اذعان داشت که تحليل گفتماني يا نظريه گفتمان(23) به بررسي نقش اعمال و عقايد اجتماعي معنادار در زندگي سياسي مي پردازد. (24) به عبارت ديگر، شيوه تحليل گفتماني با پرداخت روشمند به نظام هاي معنايي و آرايش گفتمان ها، تلاش مي کند تا باورها و انديشه هاي مفصل بندي شده، منضبط و معنادار را، که در قلمروهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي قالب ريزي و هويت يافته و متمايز شده اند، مورد شناسايي و ارزيابي قرار دهد و با استفاده از نتايج اين روش علمي، به بهينه سازي اين گفتمان ها و حيات سياسي، اجتماعي جوامع مبادرت ورزد.
انقلاب اسلامي ايران نيز داراي گفتمان هاي سياسي متنوع و متعاقبي مانند گفتمان سازندگي و گفتمان اصطلاح طلبي بوده است. با روي کار آمدن دولت نهم، گفتماني در جمهوري اسلامي در اين دولت شکل گرفت که با تأکيد بر اصول و ارزش هاي انقلابي و اسلامي و تأکيد ويژه بر موضوع عدالت، مي توان آن را«گفتمان اصول گرايي عدالت خواه» ناميد.

پی نوشت ها :
 

1- chaim prelman.justice et Raison, edition de universitie de Bruxelles, 2ed, 1970, p. 12, 13, 14
2- Chaim prelman. justice et Raison, p. 12, 13, 14.
3- حسين بشيريه، دولت عقل، تهران، ص 29.
4- Brayan M. barry.
5- بريان باري، عدالت و خير عمومي در آنتوني کوئينتن (ويراسته) فلسفه سياسي، مرتضي اسعدي، ص 376.
6- همان، ص 38 -39.
7- عبدالکريم سروش، دانش و دادگري، کيان، ش 22، ص 10 - 11.
8- محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 303.
9- اين تعريف از عدالت، در کليه آثار انديشمندان اسلامي آمده است: براي نمونه ر.ک.به: ابونصر محمد فارابي، انديشه هاي اهل مدينه فاضله، ترجمه و تحشيه سيد جعفرسجادي، ص 57 و 258.
10-«العدل يضع الامور مواضعها»: نهج البلاغه، ترجمه و شرح سيد علينقي فيض الاسلام، کلمه 429، ص 1290.
11- خواجه نظام الملک طوسي، سياستنامه، تصحيح عباس اقبال، ص 298.
12- همان، ص 3.
13- عبدالرحمان ابن خلدون، مقدمه، ج اول، ص 72 - 71 و 543 - 537؛ ج دوم؛ ص 716 - 711.
14 ابونصر محمد فارابي، فصول المدني، تحقيق م. دنلوپ، ص 141 - 142؛ خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، ص 301- 308.
15-خواجه نظام الملک طوسي، سياست نامه، ص 136.
16- نهج البلاغه، کلمه 223، ص 1188.
17- ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ص 61؛ ابن سينا، الشفا و الالهيات، ص 441.
18- نهج البلاغه، فيض الاسلام، حکمت 235، ص 171.
19- ياسين عيسي العاملي، الاصطلاحات الفقيه في الوسائل العمليه، ص 139.
20- براي اطلاع بيشتر از اين تعاريف، ر.ک: بهرام اخوان کاظمي، عدالت در انديشه هاي سياسي اسلام.
21- ر.ک: همان.
22- Discourse.
23- براي اطلاع بيشتر ر.ک: دايان مک دائل، مقدمه اي بر نظريه هاي گفتمان، ترجمه حسين علي نوذري.
24- ديويد هوارث،«نظريه گفتمان»، ترجمه سيد علي اصغر سلطاني، فصلنامه علوم سياسي، ش 2، پاييز 1377، ص 156.
 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2.